محل تبلیغات شما
بچه ها امشب شبه تولدمه تو شب تولدم قاتل شدم

اون جوجه ی بدبخت تشنه و گشنه نگه داشتم هیچی بهش ندادم امشب خواهرم رفت اونو ببینه که دید بی حال رو زمین کارتون خوابیده بهش اب داد و کمی غذا چشماش رو باز کرد ولی زود اونارو بست و رفت بچه ها من من من قاتل شدممن یه جوجه کشتم من یه جوجه کشتم وقتی فهمیدم مرد تا الا گریه میکردم شاید فک کنید دیونم ولی حیوون یا انسان چه فرقی داره هرچی ما داریم اونا هم دارم دست پا چشم سر و فقط عقل ندارن یه حیوون بکشی انگار یه ادم کشتی حتی اگه یه جوجه باشه بخدا امروز صبح وقتی دیدمشون احساس کردم دارم به پلگ و تیکی خیره میشدم اخه یکی سبز بود یکی صورتی سبزه سبزه رفت پلگ رفت من پلگ رو کشتم حتی اسماشون رو گذاشتم تیکی و پلگ ولی من پلگ رو کشتم

برررررررگگگگگگگگششششششششتتتتتتتتتمممممممم

مهمم درباره اینه شکسته

چرا من *پارت یازدهم*

رو ,یه ,پلگ ,رفت ,جوجه ,کشتم ,یه جوجه ,رو کشتم ,من پلگ ,من من ,بچه ها

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کانون آگهی و تبلیغات ایرانمهر deisessamscab پرستوی بهار نمایندگی ارتش kozetconsca پونی کوچولو انسانی مطالب اینترنتی نقدهای اجتماعی سیاسی من Sean's memory Joann's memory